محل تبلیغات شما



یه روز یه نفر 160 هزار تومن ازم گرفت برای اینکه دو ساعت تو گوشم بخونه که همین روزا کم رنگ میشه برات و خیلی راحت تر از اینی که فکرشو میکردی میتونی با نبودنش کنار بیای.

یه وقتایی تو زندگیت دلت میخواد یه نفر باشه که درکت کنه برات مهم نیست کی باشه فقط دوست نداری مسخرت کنه یا نصیحت فقط میخوای درکت کنه .

تو این دوره زمونه همچین کسایی هستن اما پول میگیرن تا درکت کنن.

خب اینم یه مدلشه دیگه بد نیست منم راضی ام بلاخره اونام باید نون بخورن الان پیش خودم میگم چرا اصلا رفتم پیش اون دکتره شاید الان با این حسی که دارم تعجب کنم ولی اون موقع به این چیزا فکر نمیکردم .

یه معذرت خواهی به نگار بدهکارم و یه تشکر بابت اینکه باعث شد برم اون دکتره رو پیدا کنم .

کارایی رو که گفت مو به مو انجام دادم الان حس میکنم بهترم با اینکه بیام و در موردش بنویسم مخالفت میکرد میگفت دلتنگیمو بیشتر میکنه اما اینم گفت که اگه به خودم اعتماد دارمو میدونم که میتونم فراموشش کنم بد نیست خودمو محک بزنم که هم در موردش بنویسم هم سعی کنم برام مهم نباشه .

من اینجا بعد از دو ماه جدا شدن بعد از تمام اون اتفاقها بعد از خیانتی که بهم شد هنوز هم دلتنگشم و اون میدونم که فراموشم کرده و داره زندگیشو میکنه .


امروز یکی از بچه ها که موبایل فروشی داره زنگ زدو گفت گوشی که گفته بودی رو برات آوردم کی میای ببری؟

یه دفعه همه چی یادم اومد

سه چهار ماه پیش یه گوشی شرایطی خریدم برا خونه به اون قول دادم که قسط این گوشی که تموم شد یه گوشی بهتر از اونو براش میخرم به رفیقم گفتم بعد از تموم شدن قسطای این گوشیه یه گوشی مدل بالاتر برام بیاره که از این اولیه بهتر باشه همون موقع اصرار کردم و حرفامونو زدیم و قرار شد قسطا که تموم شد بره بازار و چند مدل بالاتر از اینی که گرفتمو برام بیاره .

کلا یادم رفته بود نمیخواستم اعتبارم پیشش خراب بشه گفتم بعداز ظهر میام پیشت کاش میشد میتونستم گوشی رو  بدم بهش دوست نداشتم فکر کنه حالا که با هم به هم زدیم منم میزنم زیر قولایی که بهش دادم رفتمو گوشی رو گرفتم اما خودم گوشی داشتم نمیدونستم چیکارش کنم .

گوشیه خودمو یه ضربه بهش زدم و گذاشتم باطریش تموم بشه زنگ زدم خونه گفتم گوشیم از دستم افتاد زمین خاموش شد فکر نکنم دیگه بشه کاریش کرد خرجش خیلی بالاست مجبورم یه گوشی بخرم . 

اون گوشی جدیده رو هم گذاشتم تو کمدم تو شرکت تا یکی دو روز دیگه سیم بندازم توش.

کاش میشد میتونستم بدم به خودش استفاده کنه چون به نییت اون گرفته بودم . لعنت به خاطراتی که تموم نمیشه.


امروز داداشم اومد و گفت میخوام اخراجش کنم گفتم برای چی چرا آخه اون که کاری نکرده گفت به خاطر تو اما من دلم نمیخواست اخراج بشه نه به خاطر خودش به خاطر بچش هر چی گفتم قبول نکرد سرم داد کشیدو از ماشینش پرتم کرد پایین دنبالش رفتم و التماسشو کردم اما نتیجه ای نداشت نمیدونستم چیکار کنم من از زندگیه اون خیلی چیزا میدونستم که نمیخواستم داداشم بفهمه ای خدا چیکار کنم اگه اخراج میشد من میمردم چیکار کنم خیلی فکر کردم و زنگ زدم داداشم گفتم کار واجب دارم بیا بالا اومد بالا و نشستم تو ماشینش گفتم دو دقیقه هیچی نگو بعد اگه فحشمم دادی عیبی نداره گفت بگو . گفتم داداش اون خونه و ماشینو تمام زندگیشو از دست داده قرار بود به کسی چیزی نگم اما تورو خدا اینکارو نکن اگه اخراج بشه دیگه نمیتونه سرپا بشه دیگه نمیتونه بره دنبال کار داداش التماستو میکنم هر کاری بگی میکنم اما بیخیالش شو تورو قران مرگ من . هر چی قسم بود دادم نزدیک بود اشکم در بیاد هزارتا قسم خوردم که کاری باهاش ندارم گفتم ازش متنفرم بدم میاد ازش اما بچش چه گناهی کرده بچش آواره میشه بهش گفتم داداش بچش به من میگفت بابا به جان عزیزم من طاقت ندارم نمیتونم ببینم تو داری اینکارو میکنی و من ساکت بمونم این چیزایی رو هم که بهت گفتم به خدا قرار بودن بینمون بمونه به خدا شرایطش بحرانیه فقط یه کم قد و مغروره وگرنه وضعییتش خیلی داغونه .اونقدر التماس کردم به خدا دو سه ساعت تو ماشین ولش نکردم فقط التماسشو کردم تا بتونم بیخیالش کنم .دوست داشتم حالا که یه حرف از زندگیش به داداشم گفتم حداقل جواب بگیرم ازش قول گرفتم اون حرف بین خودمون بمونه و اونم بهم قول داد . تا همین الان هیچی ازش به کسی نگفتم حتی به نزدیکترین رفیقام تمام اسرارش تو سینه ام جاش امنه ولی این یکیو به خاطر خودش مجبور شدم بگم امیدوارم منو ببخشه .


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

#مشترک پنجه ی استاد